یاداشتی کوتاه از بهروز فروتن . هر کس بود جا میزد ارزش خواندن دارد
زمانی که من صنایع غذایی بهروز را به عنوان سومین کار زندگیام آغاز کردم... (اولین شغلم معلمی بود، دومی هم پیمانکاری) تنها پنج هزارتومان داشتم، این مبلغ تنها برایم بهانهای بود، ساعت ۳ نصف شب میرفتم و در میدان خرید میکردم، با ماشین ژیانی که داشتم، خریدها را به خانه میآوردم و در خانه تولیدات را انجام میدادیم و بعد با همین ژیان نیز محصولات را برای فروش به مغازهها میبردم، بعد مغازهدارها پول نمیدادند، حتی من را از مغازه میراندند، جنسها خراب میشد، در حالی که باید دوباره خرید میکردم و شب محصولات جدید را تولید میکردیم، تازه بعد که کارم تمام می شد، صبح میرفتم به ادارات برای گرفتن پروانه و سهمیه و غیره! در ادارات هم من را به «می خواری» متهم میکردند، که: «شما ریشات را نزدهای و چشمانت قرمز شده و پف کرده، شما که احتیاج به کار نداری که به دنبال مجوز و سهمیه هستی! ...» آنها بر اساس ظاهرم قضاوت میکردند، هرچه می گفتم: «دارم کار میکنم، سه ماه است که سه نصف شب از خواب، بلند میشوم، شبی یک ساعت بیشتر نمیخوابم...» باز قبول نمیکردند، آن پول اولیه، تنها بهانهای شد که با پشتکارم ثابت کنم که من درست میگویم، زیرا حالا من هستم و آنها رفتهاند، من یاد گرفتم که برای بودنم باید تلاش کنم.
جمله بی همتا بهروز فروتن: من با خودم روراست بودم، یک جمله بیشتر ندارم که اگر هرکس آن جمله را در زندگی رعایت کند، حتما موفق میشود، من میگویم که این کار «باید» بشود و باور دارم که این کار حتما اتفاق بیفتد.