مرگ بزرگ ترین لطمه حیات نیست!
من میشناسم! کسیکه میتواند زندگیت را برای همیشه تغییر دهد... او همان معجزه زندگی توست. همان کسی که سالها دنبالش میگشتی و میگردی و با خود میگفتی: اگر بیاید و راه را نشانم دهد، یا ثروتی در اختیارم بگذارد همه زندگیم آسمانی میشود. امروز میخواهم دستانش را در دستانت بگذارم.
همراهم شو! تو هم او را سالهاست که میشناسی. برخیز نفسی عمیق بکش.
دستانت را به آغوشت حلقه زن و حس کن معجزه زندگیت را. انگشتانت را لابهلای گیسوان در هم پیچیده جانت فرو ببر. سرمه امید را بر چشمانت قلم بزن.
خودت همانی هستی که با حسرت به دیگران خیره میشوی. او را سالهاست که غریبانه رها کردهای و از دیگران طلب یاری میکنی. بارها صدایت کرده و تمنایت را فریاد زده است. اما تو بیرحمانه با سیلی به صورتش نقش ماندگاری زدهای که صدایش را برای همیشه با بغض و اشک، فرو خورده است.
به کنارش برو، صورتش را نوازش کن. قامتت را در آغوش مهربانی کلامت بگیر. در سرزمین رویایی وجودت با او قدم بزن. به او بگو امدهای که بمانی. بگو اشتباه کردهای و درآغوش بگیر همه رویاهای وجودت را.
نمیدانی این سالها با او چه کردهای. چقدر آمده بود تا دستانت را بگیرد اما او را به بند اسارت کشیدهای. او با اندک محبتت، آنچنان جانی میگیرد که تمامی رگهایت را مملو از شکوه و لبریز از استقامت میسازد. اینجا همان لحظهایست که در انتظارش بودهای.
آغاز کنید با هم بودن را. او برایت حرفهای بسیاری دارد.
دیوانهشدن گاه عین موفقیت است. زیرا دنیا را دیوانهها میسازند و عاقلها در آن زندگی میکنند.
دیوانه شو! راه، خود گشوده خواهد شد.
***
جرات داری تا رویایی عظیم را در سر بپرورانی و جسارت آن را داری تا دنبالش کنی؟
ناپلئون هیل میگوید: به یقین ذهن آدمی آنچه را که باور کند، به وجود میآورد. بنابراین ضرورت دارد که به خود و آنچه انجام میدهید، ایمان داشته باشید.
به چه میاندیشی؟ به حقوق پایان ماه و روزها را به شب رساندن و ساعتها را تکهتکهکردن و اقساط را پرداخت کردن؟ با این اندیشهها به چه میخواهی برسی؟
بسیاری از انسانها نمیدانند که با واژهها چقدر راحت خود را فلج ساختهاند و سیستم تولید رفتار را دچار زلزلهای عظیم میسازند.
چقدر بدشانسیم! زندگی ما همینه! تقدیرمون بوده! خدا خواسته! پولدارا همه دزدن! موفقیت هم شانس میخواد! آخه من چقدر بدبختم! بیچارهایم. ما رو چه به پول و ثروت. خسته شدم از این دنیا. بمیریم راحت شیم!ای بابا رویا چیه؟ پول اجاره خونه نداریم بدیم، میگه رویای بزرگ داشته باش. خسته شدم دیگه…
اینگونه جملات در عین حقیقت پوشالی، چون تیری زهراگین بر قلب زندگیمان مینشیند. آرامآرام میشود باوری سخت و ما را ناخودآگاه هدایت میکند. واقعا از این همه نالیدن و غرزدن چه دستاوردی برای خود داشتهایم؟
باید به آنچه که میخواهی برسی فکر کنی و سخن بگویی و آنها را ورد زبانت سازی.
هستند افرادی که سعی میکنند با سخن یاوههایشان تو را به بنبست نا امیدی برسانند.
به حرف قلبت گوش فرا بده. هر روز در مقابل آیینهای بایست، چشمانت را در چشمانت گره بزن. قدرتت را چنگنواز وجودت ساز و با همه جانت با جانت سخن بگو.
از رویاهایت بگو و بدان قبل از آن که کسی تو را باور کند، باید خود، خودت را باور داشته باشی.
***
در مقابله با مسائل و اتفاقات زندگی میتوان راه همیشگی را پیش گرفت. گوشهای خلوت گزید. اشک ریخت و با خود به گفتوگوی درونی پرداخت که انواع و اقسام منفینگریها و آسیبها را در پی دارد. اما آیا این نوع عملکرد راهی خواهد گشود؟ هرگز! این ما هستیم که مسائل را به وجود میآوریم و خود نیز باید آن را حل کنیم… راه حل درون ماست. جرات و جسارت پذیرفتن عملکرد غلط و اینکه قبول کنیم مسیر را اشتباه آمدهایم، آغازراه پیروزیست و این یعنی همان جمله زیبایی که میگوید: «تغییر جسارت میخواهد»
اگر کسی آمد و برایت گفت، تو را به سرزمینی خواهد برد که آنجا هیچ مسالهای وجود ندارد و برایت خواند که بگو: «همه چیز عالیست، تا همه چیز عالی شود، تو را به بیراهه میکشاند.»
سرزمین موفقیت جاییست که مسائل سر جای خود هستند، آن چیز که متفاوت است، تویی که با نگرش جدیدی قادری آنها را حل کنی… راحتتر برایت بگویم: «در این دنیا راحتی و آرامش و خوشبختی به آن معنایی که برخی به تصویر میکشند، وجود خارجی ندارد. به دنبالش نگرد، نخواهی رسید.»
اما اگر بر ذهن و اندیشه خود تسلط یابی و بتوانی در درههای زندگی مقاومت کنی،آن گاه است که قلهها را دید،خواهی زد.
همه ما به اندازه کافی مثبتاندیش هستیم. باید به سمت واقعنگری رفت و با نگاهی علمی و دقیقتر مسائل را حل کرد.
بهروز فروتن کارآفرین برتر کشورمان اینگونه میگوید:
بسیار شنیدهاید که در بحرانها میگویند: مثبتاندیش باش و نیمه پر لیوان را ببین،اما من میگویم؛ شما حتما نیمه خالی لیوان را ببینید، ولی پر عمل کنید. با تمام قدرتتان یورش ببرید و در هم بشکنید هر آنچه را که نمیگذارد راهتان را ادامه دهید.
برای من تنها واژهای که در ذهن وجود دارد این است که باید بشود.
بسیاری فکر میکنند من در زندگی ریسک کردم، اما هرگز ریسک نکردم. من به اندازه آن چیز که در ذهنم میدیدم پریدم. چون برخی در ذهن خود نتوانستهاند این پریدن را به تصویر کشند، گمان میبرند که ریسک کردم. من درست به اندازه همان چیزی که در ذهن کشیده بودم، بال گشودم. جالب اینجاست که در همین پریدن و با تمام خلق تصاویر ذهنی موفق نمیشویم.اما یادمان باشد باید همیشه دوباره برخیزیم.این دوباره برخواستن است که زنجیرها را میگشاید.
بسیاری زمین میخورند و کارشان را دیگر تمام شده میبینند. اما آنانی که عاشقند، برمیخیزند و موفقیت زمانی ظهور پیدا میکند که تجربه این زمین خوردنها را داشته باشم. انسان را ابتدا تفکرش میسازد و بعد، توانمندیش.
***
نورمن کوزینس گفته است: «بزرگترین لطمه حیات، مرگ نیست. بزرگترین لطمه آن چیزیست که در عین حیات در درون ما میمیرد.»
قانون علت و معلول میتواند زندگی را تغییر دهد همانطور که برای برایان تریسی اتفاق افتاد و از این قانون توانست راه زندگی خود را تغییر دهد. این قانون چه میگوید؟
در زندگی برای هر معلولی علتی وجود دارد. یعنی هر اتفاقی به دلیلی میافتد؛ خواه دلیلش را بدانید یا ندانید. هر موفقیت و هر شکست دلایل خاص خود را دارند. خوشبختی و بدبختی نیز به همین صورت هستند. اکنون به زندگی خود برگردید. موفقیتها و شکستهایتان را ببینید. همه اینها دارای علتی خاص هستند. آنها را بیرون بکشید و بازبینی کنید.
بعضا پیش میآید که انسانها با به دست آوردن نتایج مشابه، باز هم دست به اعمال تکراری میزنند. خب چه میشود؟ روزهایی تکراری و یکنواخت و خسته کننده.
***
برای اینکه موفقتر باشید، تنها کاری که باید بکنید این است طوری رفتار کنید که بیشتر آنچه را خواهان آن هستید به وجود آورید./ جک کنفیلد
جهت موفق شدن در هرکاری ما نیاز به تمرکز داریم. درست مثل ذرهبین باید عمل کنیم.
وقتی نور متمرکز میشود میسوزاند. در مسیر زندگیمان و برای رسیدن به هدفمان باید تمام قدرت را متمرکز کنیم. گاه ما به سمت هدف یورش میبریم، اما افکار خود را به هزاران جای دیگر رهسپار میسازیم. نتیجهای حاصل نخواهد شد. قانون تمرکز، قانونیست که انسانهای متفاوت هماره به آن چشم میدوختند.
یکی از راههایی که میتواند مسیر ما را برای رسیدن به مقصد هموارتر سازد، پرسش است.
باید از خود، دوستان، همکاران، معلمان، مشتریان، در مورد عملکرد خود سوال کنیم.
آیا کاری که انجام میدهیم، درست است؟ میتوانم بهتر انجام دهم؟ آیا کار بیشتری هست که باید به انجام برسانم؟ چه کارهایی را نباید انجام دهم؟
برایان تریسی نقل میکند، در آن سالهایی که ابتدای کار فروشم بود، سراغ موفقترین فرشنده شرکت رفتم و از او پرسیدم دلایل موفقیت تو در فروش چیست. او برایم نکاتی را بازگو کرد و من دقیقا به همانها عمل کردم و درست سال بعد من نیز در رده فروشندگان برتر شرکت قرار گرفتم و سپس ارتقای شغلی نیز پیدا کردم.
این بحث بسیار مهم است که ما از آن غافل میشویم.
بسیاری ترجیح میدهند تا خود به تنهایی تجربه کنند تا اینکه بپرسند و زودتر موفق شوند. بسیاری نیز از پرسش پیرامون نحوه عملکرد خود هراس دارند، چون از آنچه قرار است بشنوند، میترسند.
اگر پیرامون عملکرد شما حقیقتی وجود دارد، آن را بپذیرید و قبول کنید. وقتی بدانید، میتوانید در مورد آن کاری انجام دهید. اگر در مسیری قرار گرفتید که هیچگونه بازخوردی از کسی صورت نمیگیرد، قدری جای تامل دارد.
بپرسید. این مشورت و پرسش، بینهایت به شما و سیستم و سازمان شما انتفاع میرساند. اگر کمی دقت کنید، زندگی، همیشه در مورد تاثیرات رفتارتان به شما هشدار میدهد. فقط کافیست کمی توجه کنیم.
***
از حالا به بعد درباره کسی که میخواهی باشی تنها چیزهایی را به خودت بگو که برایت مطلوب است. از گفتن کلماتی در مورد خودت که دوست نداری بشنوی، دوری کن. این کلمات مثبت و موثر را تکرار کن: «من میتوانم.» قبل از هر رویداد مهمی این کلمات را تکرار کن: «من خودم را دوست دارم.» بارها این کلمات را بگو. بعد محکم و استوار از جایت برخیز و با اعتماد به نفس لبخندبزن و بهترین و بالاترین تواناییهات را شکوفا ساز. به زودی این عادتت خواهد شد.
حتی اگر ندای درونت با اینگونه جملات در تعارض است، تو باید آنقدر این گفتگو را ادامه دهی تا در نهایت او بپذیرد و دیگر آوای تلخ یاس را سر ندهد.
اینها دقیقا مسیر دیوانههاست. همان دیوانههایی که دنیا را میسازند تا عاقلها در آن زندگی کنند.
تردید نکن! تردید رویاهای بسیاری را میکشد تا شکست. هر آنچه را امروز خواندی و آموختی برای آن که در جان ذهنت لانه کند تا ۴۸ ساعت فرصت داری تا به دیگران بیاموزی.
خداوندا از تو سپاسگزاریم، قبل از آن که چشمانمان را به سویی حرکت دهیم، سختترین گره هموطنی در ایران و همنوعی را در سراسر جهان به آنی به لطف خودت گشودی. آمین.